"دل از من برد روی از من نهان کرد"
چرا با عاشق مسکین چنان کرد
" شب تنهائیم در قصد جان بود"
به ناگه ناوک مژگان عیان کرد
"چرا جون لاله خونین دل نباشم"
بدور از یار، شادی کی توان کرد
"که را گویم که با این درد جانسوز"
به من دلبر جفای بیکران کرد
"بدانسان سوخت چون شمعم که بر من"
هوای گریه ابر آسمان کرد
"صبا گر چاره داری وقت وقتست"
که جانم بر لب و خونم روان کرد
"میان مهربانان کی توان گفت"
که دلبر سینه عاشق نشان کرد
"عدو با جان حافظ آن نکردی"
که با "باران" خم آن ابروان کرد