هیچکی نمیتونه بفهمه که دلم از چی گرفته
هیچکی نمیتونه بفهمه که صدام از چی گرفته
هیچکی نمیونه تا بامن توی راهم هم سفر شه
آخه میترسه که با من با دل من در به در شه
هیچکی نمیدونه که چشمام چرا همیشه خیس خیسه
چرا هیچکی حتی یه نامه واسه من دیگه نمینویسه
هیچکی نمیدونه که قلبم تا حالا چند دفعه شکسته
هیچکی نمیدونه سر راه اون تا حالا چند دفعه نشسته
آخه تو کلبه سوت و کور و تاریک قلبم خورشید که جا نمیشه
میدونم اگه تا لحظه مرگم بگردم دنبالش پیدا نمیشه
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 87/11/23 توسط دوکبوترکه یکی پرید!
| نظر