ای نگار نازنین فاطمه
یادگار اخرین فاطمه
نام زهرا بهر قران شد نگین
نام تو نقش نگین فاطمه
خلقت من بهر عشق روی تو
رخ عیان کن مه جبین فاطمه
ساکنم کن به کوی معرفت
اشنایم کن به دین فاطمه
هم سفر شو در مدینه با دلم
تا در بیت الامین فاطمه
کی کنی روزی روم من در بقیع
سرگزارم بر زمین فاطمه
خاک ریزم بر سرم محرم شوم
تا شوم خلوت نشین فاطمه
=======
فریاد تمنای ظهورش چو به پا خاست
فریاد زدم از ته دل شرم کن از خواست
خوابیم حقیقت به خدا نیست به جز این
ما غائب و او منتظر امدن ماست
===
من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد
نوبت خواموشی من سهل و اسان میرسد
من که میدانم که تا سرگرم بزم و مستیم
مرگ ویرانگرچه بیرحم و شتابان میرسد
پس چرا عاشق نباشم؟
من که میدانم به دنیا اعتباری نیست نیست
بین مرگ و ادمی قول و قراری نیست نیست
من که میدانم عجل نا خوانده و بیدادگر
سر زده می ایدو راه فراری نیست نیست
پس چرا....
پس چرا عاشق نباشم؟؟؟
هر کس ز کار خلق یکی عقده وا کند ایزد هزار عقده ز کارش رها کند
صدها فرشته بوسه بر آن دست میزنند کز کار خلق یکی گره بسته وا کند
==