کاش می دانستم چیست؟
آنچه ازچشم تو تا عمق وجودم جاریست... کاش بودی ودراین تنهایی کمی ازعشق به هم می گفتیم کمی ازتنهایی... اندکی ازدل خود... پاره هایی ازدل. کاش می دانستم چیست؟ این صدایی که گذشت ازگوشم وگذشت ازوسط جاده شب! زکجاجاری بود؟ این صدای تونبود؟ که مراازته دل به صمیمانه ترین عشق به خود می خواندی؟ کاش من بودم وتو زیرتنهایی ماه درسکوت محسوس درشب تاروسیاه ازمیان می رفتیم نردبان شب را تا خدا می رفتیم تا خدا حکم کند درمیان من وتو که چرابنده مغموم مرا ازردی؟ اوکه محکوم به عشق تو نبود! توکه محکوم به عشقش بودی پس چرا ازردی؟؟ بنده زار مرا بنده بیزارمرا؟ اما، همه اش ازاثربی خوابیست... حکم بین منو تومعلوم است تا ابددرغم تنهایی خود می میریم! درسکوت مبهم روزه تازه یک جورعه سخن ازته دل می گیریم... تا ابددردل خودمی گویم... کاش می دانستم چیست؟ آنچه ازچشم تو تاعمق وجودم جاریست -- یادم باشد حرفی نزنم که دلی بلرزد ، خطی ننویسم که آزار دهد کسی را، یادم باشد جواب کینه را با کمتر از مهر ، دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم ، یادم باشد باید در برابرفریادها سکوت کنم وبرای سیاهی ها نور بپاشم ، یادم باشد از چشمه درس خروش بگیرم ، از آسمان درس پاک زیستن، یادم باشد سنگ خیلی تنهاست باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکنه
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 87/12/4 توسط دوکبوترکه یکی پرید!
| نظر