باوری دارم که خود معراج ماست
رمزِ این باور ، همه ایمان ماست
گفت مردی غرق نعمت گشته بود
عقل و افکارش ، به دل وابسته بود
غرق د رلذت ، دگر هوشیارنیست
ناچشیده درد بین ، بیدار نیست
عاقبت راهِ وصالش، بسته شد
لذّت و عزت برایش رخنه شد
مال و فرزندش ز او ،گشته جدا
بر عذابی سخت دل داده ندا
چون نگاهِ همرهان ، از او گسست
غم به دل آمد ، غرورش راشکست
آنچه ازخود داشت ، درخود ذوب شد
از غمِ هجرش فغان مجذوب شد
در نگاهش چون که آمد راهِ حق
زین هدایت گشته او ، دل دار حق
گریه کرد و هی، تضرّع می نمود
ازخدایِ خویش ، خواهش می نمود
**************
چون بلا آمد به باور دست یافت
در چنین حالت ، امیدِ توبه یافت
چون بلایا را ، چنین باور نمود
از گناهُ و کارِ بد ، دوری نمود
راهِ قرآن باورِ، این رمز هاست
رستگاری ضامنِ مهرِ خداست
چون که ایمان، مُهرِدل را بازکرد
حادثه قفلی به پایش ساز کرد
ایمنی آمد ، به نعمت های حق
تا سزاوارش شود ، مهمان حق
راهِ حق خواهی از این حالت گذر
چون بلا دیدی به اعمالت نگر
باش دائم ، در سجودُ و ذکرِ یار
تا که آگه گردی از ، اسرارِ یار
سرّ او یاری به همنوعان توست
پویش آلاله های جود اوست
از تو امداد و نجاتِ مردمان
از خدایت مهر و رحمت در جهان
زر چو صیقل می خورد گیرد جلا
این چنین امکان شود دفعِ بلا